برداشت اول
سعی می کند از دیوار حیاط خود را به آنسوی مدرسه برساند که در نماز جماعت روز پنجشنبه شرکت نکند . عده ای با اشتیاق بسوی محل برگزاری نماز میروند ، گروهی نیز غرغرکنان به همان سو .مکبر فرمان به اقامه میدهد .آنها که موفق به فرار از نماز جماعت اجباری نشده اند نیت میکنند چهار رکعت نماز از ترس آقای مدیر میخوانم .......!
صدای اذان در اداره پیچیده است . کارمندان به طرف نمازخانه حرکت میکنند صفوف تشکیل میشود . مسئول مربوطه زیر چشمی آماری میگیرد و اسامی غایبین را در بایگانی ذهن ثبت میکند .
برداشت دوم
به دانشکده پزشکی که در انتهای دانشگاه قراردارد میرود تا دور از چشم دوستانش نماز بخواند چون بحث گرمی در بوفه دانشکده در گرفته (نقش تکنولوژی در زندگی امروز ) نباید به خاطر نماز محفل روشنفکران جوان را به هم زد .
به تنگ آمده از قیل و قال زندگی شهر به مسجد باشکوه محله پناه میبرد تا روح آسیب دیده خود را ترمیم کند ، نماز جماعت به دلیل جلسه فوری امام جماعت در اداره ...... تشکیل نمیشود .
برداشت سوم
وضو می گیرد ، سرگردان به دنبال مکانی برای خواندن نماز میگردد ، به هر پستوای سرک میکشد تا شاید تکه مقوایی پیدا کند ودر گوشه ای خلوت نماز بخواند . خسته از جستجو به حیاط پشت آبدارخانه می رود و در گرمای طاقت فرسای ظهر تابستان تکرار میکند :
نه افراط ، نه تفریط
داریوش